فندق کوچولوی مافندق کوچولوی ما، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره
پیوندآسمانی ماپیوندآسمانی ما، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 29 روز سن داره

دلنوشته هایی برای پسرم

تجربه اولین برف زمستونی

فند کوچولوی دندون خرگوشی  دیشب برای ولین بار تو زندگی ده ماه وچندروزت برف اومد و شما شاهد تماشای پوش برف از دل آسمون خدا بودید.درسته که نمی شد برید زیر برف  و با دستای کوچولوت دونه های برفو لمس کنید چون شما زودی سرما می خورید اما از پشت پنجره که نگاه می کردید لذت می بردید.اینو میشد از لبخند ملیحت فهمید.فدات شم که اینقدر با ذوقی درست مثل خودم. امیدوارم اینقدری برف بیاد که بشه آدم برفی درست کرد اخه باباجونی استعداد عجیبی در ساخت آدم برفی داره.                              ...
16 آذر 1394

سپید دندان

                فندق کوچولوی مامان  شب گذشته دل درد شدیدی کرده بودید. مامان درمانی کردم ویک فنجان آب جوش نبات و عرق نعناء تهیه کردم.از اونجایی که شما موقع خوردن نوشبدنی ها از لب فنجان تمام لباستونو خیس می کنید با قاشق بهتون می دادم. ناگهان متوجه شدم قاشق با یک جسم سخت برخورد می کند و صدایی شبیه تق تق می یاد. از  لب فنجان دادم که بخورید صدا بلندتر شد شک کردم فکرکردم اشتباهی پیش اومده انگشتمو به لثه هاتون مالیدم واااااااااااااااااااااای دیدم بببببببببببببله پسرکم دندون در اورده بغلت کردم دور اتاق چرخوندمتون بوسه بارونت کردم پایین وبالا می پریدم دیروقت بود وگرنه همه رو خبردا...
15 آذر 1394

بازی با حیوانات

عشقولکم چند شب پیش بی خواب شده بودید.باباجونی از اونجایی که صبح زود باید بیدار می شد تا سرکار برن به ما شب بخیر گفتند و خوابیدند. ما موندیم و  یک جفت چشم خوشرنگ برا پسری که اصلا دلش نمی خواست بخوابه .با خودم فکر کردم چیکار کنم تا حوصلمون سر نره خدا کمک کرد و یک بازی اختراع کردم .همه حیوانات فشاری و عروسک های حمام شما رو ردیف چیدم .بعد شما رو کنار اونها نشوندم.حالا شما بادیدن این همه عروسک های رنگارنگ ذوق زده شده بودید.بعداسم یک به یک شونو به شما می گفتم غذای مورد علاقه اون حیوون را هم  می گفتم و در انتها صداشو تقلید می کردم چقدر که دوست داشتید مخصوصا از آقا گاوه که خیلی خوشتون اومده بود و همینطور از صداش.تا ساعت یک یک ونیم همین کا...
13 آذر 1394

یک همبازی دوست داشتنی

                پسردایی دوست وهمبازی این روزهایت: فرزند دلبندم، خاطرات این روزهایت با همبازی خوب دوران کودکیت رنگ طراوت وتازگی به خود گرفته است.علی کوچولو یا به قول بابایی علی آقا پسر تنها دایی شما شده همبازی این روزهایت.شما که بادیدنش خیلی ابراز علاقه می کنید .حسابی دوستش داری وبراش ذوق زده میشید.وقتی می یاد خونمون یا اینکه ما میریم خونشون یک عالمه وقت باهمدیگه سرگرم هستید و بازی می کنید.تازه به هوای همدیگه کلی خوراکی میل میکنید.امیدوارم برای روزهای بزرگسالی دوست وهمراه مناسبی برای همدیگه باشد.من حسابی هردوتاتونو دوست دارم وبراتون می میرم.این هم یه چندتاعکس از ژست های مختلف علی آقا با اون موهای ف...
12 آذر 1394

اولین سوغاتی

فندق کوچولو اینها سوغات شما از سفر امسال مشهد مامانی وباباییه.دستشون درد نکنه.زحمت کشیدن . البته یکدست بلوز وشلوار دیگه هم بود که برای شما حسابی کوچیک بود به پیشنهاد من مامانی واسه نی نی آینده خاله کنار گذاشتند.                                                         ...
1 آذر 1394

روزمرگی هایم با تو در قاب تصویر

                          بیسکویت خوردن: تنها جایی که تمیز می مونه بعد از تناول بیسکویت مادر ........ حالا که دقت میکنم می بینم هیچ جایی تمیز نمی مونه.                                                       می میرم برات.                              ...
1 آذر 1394
1